اگر زندگی نامه افراد بسیار موفق را بررسی کنید و عملکرد آنها را مورد پایش قرار دهید به نکات قابل توجهی دست پیدا خواهید کرد که در تمام آنها مشترک است. اگر رهبران سیاسی جهان، مديران عامل ۵۰۰ شرکت برتر جهان یا حلقه دوستان و آشنایان خود را بررسی کنیم، آن هایی که به موفقیت فوق العاده ای در حرفه خود دست یافته اند به ندرت دارای توانایی های ذاتی شگرف هستند. کسانی موفق شده اند که مسیر حرفه ای خود را به صورت اثربخش تر و با تعیین استراتژیک مدیریت کرده اند. در واقع ویژگی تمام آن ها این است که هدف گرا هستند؛ اهداف حرفه ای آن ها نسبت به سایر اهداف زندگی (دوستی، عشق، اوقات فراغت، دانش و …) اولویت بیشتری داشته است. آن ها محیطی را که در آن بازی می کنند، می شناسند و به نظر می رسد سریعاً راه شناسایی مسیرهای پیشرفت را می آموزند. آن ها نقاط قوت و نقاط ضعف خود را خوب می شناسند. سرانجام، آن ها استراتژیهای حرفه ای خود را با تعهد، ثبات و اراده پیاده سازی می کنند. ما باید یاد بگیریم که چگونه مديرعامل مسیر حرفه ای خود باشیم. در همین بین خواهید دید که برنامه ریزی در دستیابی به اهداف بلندمدت نقش بسیار مهمی داشته است. با اين وجود، یک جنبه منفی هم وجود دارد. تمرکز بر یک هدف می تواند منجر به موفقیت فوق العاده شود اما می تواند موجب شکست های حزن انگیز در سایر حوزه های زندگی شود. زندگی بسیاری از افرادی که به اوج حرفه خود رسیده اند به خاطر روابط ضعیف با دوستان و خانواده آسیب دیده است و از رشد وتوسعه فردی بازمانده اند. موفقیت در زندگی فردی ما احتمالاً مستلزم استراتژیهای گسترده برای زندگی است. در واقع استراتژیی میتواند موفقیت آمیز باشد که تمام ابعاد زندگی را در خود جای داده باشد و بصورت تک بعدی بر یک سری اهداف خاص متمرکز نشده باشد. باید تفکر سیستمی داشت.تصویر ذهنی که از موفقیت دارید را باید بتوانید به رشته تحریر درآورید، همانند توصیف کردن یک تابلویی که می بینید.
تفکر یک حرکت ذهنی است. یک حرکت درونی است هنوز نمیدانیم که این حرکت درونی چگونه انجام میگیرد.از یک نقطه حرکت میکنیم به نقطهای دیگر میرسیم. ممکن است از یک مجهول حرکت کنیم به یک معلوم برسیم یا از یک معلوم حرکت کنیم به یک مجهول برسیم. به عناوین مختلف میتوانیم این حرکت ذهنی را انجام دهیم.
ساختار یعنی شکل و شمایل، یعنی اسکلت ،یعنی چیزی که میخواهیم به وجود آوریم.هر کاری که میخواهیم انجام دهیم یک ساختار تلقی میشود. روال بوجود آوردن هر چیزی یک ساختار محسوب میشود.و هر ساختاری با یک فکر شروع میشود. در اینجا باید ببینیم چگونه همهچیز پیدا میشود یا خلق میشود.هر چیزی که بخواهد خلق شود اول نیاز به یک تفکر دارد.
در ابتدا یک فکر بوده که به عمل رسیده است.اگر فکر یا تفکری نبود آتشی به وجود نمیآمد.در مسائل جزئی هم همینطور است و در مسائل کلی هم همینطور.همانطور که خداوند میگوید شو شود. بنابراین همه انسانها برای پیدا شدن هر فعلی وهرعملی باید فکر کنند .وقتی میخواهیم فکر کنیم باید چیزهایی وجود داشته باشد که به انسانها کمک کند وآن احیا ،القا وتحرک است.
القا: القا نیرویی است که از بیرون به شما کمک میکند. مثلاً نیروی القا میتواند در تفکر مثبت باشد که القاءمثبت را انجام میدهد و اگر تفکر، یک تفکر منفی باشد القاء منفی انجام میشود.القاء یعنی موضوعی یا چیزی به چیز دیگری انتقال پیدا کند. انسانهای خوبی هستند که مسائل مثبت را به شما القاء میکنند حتی اگر حرفی هم نزنند و در کنار شما باشند به شما انرژی مثبت را منتقل میکنند. پس آدم حال خراب میتواند به انسان مطالب منفی را القاء کند اگر بهطرف مثبت بروید نیروی القاء مثبت وجود دارد و اگر بهطرف منفی بروید نیروی القاء منفی وجود دارد.
احیا: احیا یعنی ساختهشدن،نیرویی که میسازد پس بدن انسان قادر است خودش را احیا کند.اگر شما شرایط را به وجود بیاورید میتواند خودش ،خودش را احیا کند .یک درختی که خراب است میتواند خودش را احیا کند.
تحرک: نیرویی است که در همهجا موجود است که میتواند ما را به حرکت درآورد یا کسی باعث حرکت ما شود.
به عبارتی همهچیز مانند صفحه سفید نقاشی است وقتی میخواهد ساختار به وجود آید اول صفر است و مثل صفحه سفید نقاشی است ولی ذره ذره تصویر پدیدار میگردد. حالا یا تصویر زیبایی است یا تصویر زشتی است که بستگی به کشنده نقاشی دارد. بعضیها تابلویی که میکشند از ناامیدیهاست. من چهکار کنم ؟ چرا من؟ و همیشه یاس و ناامیدی است و این تصویر کاملاً جدی است.این پدیدار کردن دست ماست.ما باید با لحظه مسیر را روشن کنیم. مثلاً میخواهید بروید شمال. برایتان مهم نیست از کدام مسیر و جاده بروید. حرکت میکنید میبینید که جاده هراز بسته است وبرمیگردید از جاده چالوس میروید و میبینید جاده یکطرفه است برمیگردید چون هیچگونه تفکر و مطالعهای نداشتهاید.
در مسیر زندگی هم اگر تفکر نکنیم جا میمانیم. پس در هر مسئلهای باید تفکر کنیم چون همهچیز ذره ذره پدیدار میشود و تصویری که به وجود میآید آن تصویر را ما پدیدار میکنیم. ما به وجود آورنده آن هستیم .ما هرچه فکر کنیم همان هستیم..
هر چیز که در جستن آنی، آنی
ما اگر فکر کنیم انسان بیعرضهای هستیم بیعرضه خواهیم شد.اگر تفکر کنیم که انسان توانمندی هستیم ، موفق خواهیم شد.اگر فکر کنیم انسان بیماری هستیم ،بیمار خواهیم شد.بعضی انسانها خودشان ،خودشان را بیمار میکنند هرچه فکر کنیم همان میشود.اگر به حل مشکلات اعتقاد نداشته باشیم هیچ موقع حل نخواهد شد. شو شود در هستی یک راز است .شو شود (کن فیکون) فقط مال خداوند نیست.مال انسان نیز هست.ولی برای انسانها یک زمان وشرایطی میخواهد. پس ما هرچه بگوییم همان خواهد شد.اگر بگوییم مشکل ما حل نمیشود مشکل ما هرگز حل نخواهد شد.
پس نوع تفکرماست که چه تصویری یا چه نقاشیای را ترسیم کنیم. در هر موضوعی هرچه فکر کنیم همان خواهد شد. پس برای اینکه تصویر به وجود بیاید باید اول تفکر کرد. چیزی که وجود دارد این است که ما درگیر یکسری از مسائل و مشکلات هستیم. وقتی مسئله و مشکلی هست تمام انرژی را صرف این میکنیم که چرا این مشکل به وجود آمده است. مهم است که فکر کنیم چرا مشکل به وجود آمده ولی مهمتر این است که فکر کنیم چگونه مشکل حل شود. به هر دلیلی سقف اتاق ریخته و باید سقف را درست کنیم وقتی درست کردیم آنوقت میتوانیم فکر کنیم که چرا سقف ریخت و چهکاری انجام دهیم که سقف نریزد. چیزی که مهم است این است که مشکل را حل کنیم و بعد برسیم به اینکه چرا مشکل به وجود آمده است.
کسی که مشکل دارد از قیافهاش معلوم است و قیافهاش ناآرام است .همهجا دنبال صلح و آرامش هستیم .در اثر ایجاد مشکل در زندگی هرج ومرج به وجود میآید باید ارزیابی کنیم در چه شرایطی هستیم، در چه نقطهای هستیم و کجا میخواهیم برویم. اگر هرروز بگوییم هرچه خدا میخواهد یا بخواهد فایدهای ندارد.خداوند به تو اختیار داده و راه را نشان داده خودت باید انتخاب کنی. پس ما باید حلش کنیم که کجای کار قرار داریم و هدفمان چیست.
برخی از انسانها میخواهند یکروزه مشکل را حل کنند ولی امکانپذیر نیست. حل بعضی از مشکلات و مسائل در طول چند روزو یا چند مدت اتفاق می افتد، باید زمان بدهیم تا مشکل حل شود. اول باید فکر کنیم که آیا میخواهیم مشکل را حل کنیم و اگر میخواهیم حل کنیم به چه موضوعی فکر کنیم.
فکر باید مثل تابلویی باشد که به درد گالری بخورد و قابلعرضه باشد.گاهی ممکن است فکری کنید که به درد نخورد به یکسری چیزها نباید فکر کنید چون وقت ما را میگیرد.به چه چیزهایی نباید فکر کرد؟ افکارمان بهگونهای است که میخواهیم کاری کنیم که مورد تأیید دیگران قرار بگیریم. مشکلات زندگی نشان میدهد که شاید در مواردی خوب فکر نکردهایم و نیاز به مشورت داریم.
ما باید نقشهای بریزیم که چگونه مشکل را حل کنیم. ممکن است نقشه شما بهگونهای باشد که چند سال دیگر به نتیجه برسد.باید نقشهها حسابشده و ماهرانه باشد که شکست نداشته باشد. یک مشکل بسیار بزرگ را با نقشه های کوچکترکه می ریزیم به آرامی حل کنیم. باید واقعبینانه به قضیه نگاه کنیم.اگر خوب نگاه کنیم، میبینیم که با خواست و اراده مشکل را نمیتوان حل کرد. بااراده نمیتوانیم بند بازی کنیم با از درخت خرما بالا برویم، باید هدف مشخصی داشته باشیم تا با قدرت و فوتوفن وابزار بتوانیم مشکل را حل کنیم یا از درخت نخل بالا رویم.
مشورت میکنیم ولی تصمیم نهایی را خودمان میگیریم.که اعتمادبهنفس ما بالا برود.
خلقت، سازمان وتشکیلاتی است که بهدقت کارش را انجام میدهد. اگر بهطرف ارزشها بروید موردحمایت نیروی مافوق قرار میگیرید.اگر چشم دل را بازکنید نیروی قدرت مطلق را میتوان حس کرد.اگر ما به خدا توکل کنیم درخیلی جاها میتوان آن را حس کرد و میتواند به ما خیلی یاری برساند و یک تکیهگاه مناسب برای ما باشد. برای این نیرو ،دین و مذهب و نژاد و قوم فرقی نمیکند.
اگر مشکلی یا مطلبی در زندگیمان داریم یا زندگیمان آشفته است به خاطر آن اندیشه و فکری است که خودمان به وجود آوردهایم.
بنابراین با تفکر و اندیشه و درایت میتوان بهترین مسیر را به وجود آورد.اگر میخواهید به کسی ناسزا بگویید اول تفکر کنید .هر قولی میدهید و هر حرکتی انجام میدهید اول تفکر کنید.انسانهایی که کمتر دچار مشکل میشوند عقلشان قبل از زبانشان است ، قبل از اینکه کلامی بگویید ابتدا با عقل آن را بررسی کنید سپس به زبان بیاورید.
با تفکر میتوان به فرمان عقل رسید ما همان چیزی هستیم که فکر میکنیم.تفاوت بین انسانها و موجودات دیگر در همین تفکر است. ما به دلايلي كه خود هم شاید ندانيم، جهت را گم كرده ایم؛ اکنون براي يافتن خود، راهِ بسيار مهمي در پيش داريم. بايد فكر كنيم و در انجام آن كوشش بنمائيم.
در ادامه، كـاروكوشش ما بـه نتايجي مي¬رسد كـه درتوانائي¬هاي ما خلل حاصل نگردد.از ذرات جرقه مي¬شود به روشنائي وسيع رسيد. در نشانه¬هاي نيروي قدرت مطلق هم به روشني پيداست که؛
"هيچ كدام از ما به هيچ نيستيم، حتي اگر خود به هيچ فكر كنيم، هدف از خلقت ما مشخص بوده و ما باید با انتخاب هایمان به آن دست یابیم"
همۀ مطالب، در درون و برون ماست كه مانند قله¬هاي بلند آتشفشان هستند؛ اما آرام و بي¬صدا. اگر بـه آنها توان حركت بدهيم حتماً مي¬دانيد چه مي¬شود! خاصه در جهت ارزشها و یا راه مستقیم باشد. می¬دانید تصاویر؛ تولید و یا ظهور می¬یابند واز درک به دورند، امّا چشمه¬ای هستند که به بحری می مانند. ما آرزومندیم که همواره بهترین را انتخاب نمایید.
اكنون اگر در وادی اول و یا همان وادي تفكر، به اندازۀ كافي و درست فكر كرده باشيم، ممكن است برايمان روشن شده باشد كه خيلي از چيزها را از دست داده¬ايم و يا در حال از دست دادن آنها هستيم واين از دست دادن¬ها ممكن است جسمی یا روانی یا مادي باشد و يا معنوي.
ممکن است با بعضي از واژه¬ها مثل: کینه، حسادت، ترس، حقارت، بیماری، بی¬مسئولیتی، خودخواهی، تنهائی، بیماری روانی، طلاق، جدایی و.... آشنا باشیم؛ بهرحال فرقي نمي¬كند، چه با سواد باشيم و چه بي¬سواد، ثروتمند باشيم يا فقير، پير باشيم يا جوان، مرد باشيم يا زن. چیزی که مهم است؛ اینست که ما در اثر تفکر غلط و یا حرکت در مسیر اشتباه برای خود مشکلاتی را بوجود آورده¬ایم و باز هم نکته¬ای که فوق¬العاده مهم است، این است که تفکرات غلط و یا حرکت در مسیر ضدارزشها قطعاً می¬تواند بر روی ساختار جسم، تخریبهای فراوانی را ایجاد نماید و خود را بصورت انواع و اقسام بیمارهای جسمی و روانی نشان بدهد.
حال ممکن است بعضی از ما در اثر ایجاد مشکلات و مسائل گوناگون در وجودمان، این طور تصور کنیم که همه چيز تمام شده و ديگر زندگي براي ما اهميتي ندارد و يا ما اصلاً رقمي نيستيم، بي¬خودي به اين دنيا آمده¬ايم، ما را عوضي زائيده¬اند و هزاران حرف ديگر؛ كه البته در وحلۀ نخست، اين یک توجيه است براي خودمان وبراي فرو رفتن بيشتر درناامیدی و تاریکی¬ها و نشانِ از دست دادن اعتماد به نفس ما می¬باشد و همچنین دلیل تسليم شدن در مقابل نابودي محض وعدم تلاش ما براي رسیدن به موفقیت.
ولي اگر به تمام هستي نگاه كنيم خواهيم ديد؛ امكان ندارد چيزي پيدا كنيم كه به جهت بيهودگي پا به هستي گذاشته باشد، اگر هم به مطالبي برسيم كه تصور كنيم بيهوده پا به هستي گذاشته است، باز هم بايد مطمئن باشيم كه اين تصور و پندار نادرستِ ماست که نتوانسته¬ايم به هستۀ درونی يا فلسفۀ وجودي آن چیز، پي¬ ببريم.
براي مثال؛ حتي اگر به يك كرم با ديد كلي نگاه كنيم، درخواهيم يافت که فلسفۀ عظيمي در وجود آن نهفته است و این در حالیست که ما انسان هستیم و خیلی بزرگتر و عظیم تر از یک کرم!
انسان موقعي پا به هستي گذاشت، نيروي مافوق يا قدرت هستي، او را به يك دوراهي هدايت كرد و اين دوراهي؛ يكی راهِ تاريكي هاست و دیگری راهِ روشنايي¬ها. اصولاً انسان، تاريكيها را تجربه مي¬كند براي پي¬بردن به عظمت روشنايي¬ها؛ اما موقعي كه در تاريكي¬ها فرو رفت، بايستي از گذرگاههاي بسيار سخت عبور نمايد و اگر توانست از اين گذرگاهها جان سالم بدر برد، آنوقت انساني كارآزموده و رها خواهد شد.
نکتۀ حائز اهمیت در اینجاست که ما در جهان هستی، تنها و بدون پشتیبان نیستیم و نیروی عظیم و شگفت انگیزی به نام قدرت مطلق و یا خداوند و یا نیروی برتر، وجود دارد که می¬تواند یاری رسان ما باشد و یا ما را مورد حمایت خودش قرار بدهد، ولی جلب حمایت این نیرو سازوکار خودش را دارد و شرط اول آن، دوری از ضدارزشها و پرداختن به ارزشها و راه رفتن در مسیر و یا صراط مستقیم است. حال ممكن است بعضي از ما بگويند؛ من به نيروي برتر اعتقادي ندارم، كه البته هر کس در چند و چون افکار و اندیشۀ خودش مختار است؛ ولي بايستی به اين نكته توجه كنيم كه ما هنوز حتي ساختار کامل يك سلول از ميلياردها سلولی که جسم ما را تشکیل داده¬اند را نمی¬شناسیم و اطلاع چندانی از عمق وجودی آنها نداریم و باز هم حتی نظارت و کنترل برامورادارۀ جسم خودمان را هم نداریم.
برای مثال؛ کافی است یک مشکل بسیار کوچک در مسیر رگهای خون¬رسان قلب و یا مغز ما بوجود بیاید، فکر می¬کنید چه خواهد شد؟! پس بهتر است به جای اینکه بگوئیم این را قبول نداریم، آنرا قبول نداریم، کمی تفکر کنیم و به فلسفۀ وجودی و حیات خود و دیگران ارزش واحترام بگذاریم و بدانیم که ما هم جهت بیهودگی و یا بطور تصادفی پا به حیات نگذاشته¬ایم.
فلسفۀ وجودی ما و خلقت، آنقدر عظیم و ادامه¬دار است که ما حتی به ذره¬ای از شناخت آن پی نبرده¬ایم؛ ولی این امیدواری را بایستی داشته باشیم که: "یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور"
و باز هم این امیدواری را بایستی داشته باشیم که؛ پایان شب سیاه، سفید و بعد از سیاهی شب، خورشید عالم تاب، طلوع خواهد کرد.
حال برای اینکه تا زمانیکه حیات داریم همچون فرمانروای لایق و با شهامتی باشیم که بر کشور وجودی خود یعنی زندگی خود، حکمرانی می¬کند؛ بایستی به آرامی، سازندگی را در قسمت جسم خود و روان خود و جهان بینی و کسب و کارخود بوجود آوریم و خوب بدانیم که؛
هیچ کدام از ما به هیچ نیستیم، حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم.